در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلائی به شیخ و شاب زده
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز روی عجز، صدش بوسه بر جناب زده
هلال، تا که مگر نعل مرکبش گردد،
ز بام عرش، صد بوسه بر تراب زده
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلائی به شیخ و شاب زده
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز روی عجز، صدش بوسه بر جناب زده
هلال، تا که مگر نعل مرکبش گردد،
ز بام عرش، صد بوسه بر تراب زده