اکنون که ز گل باز چمن شد چو بهشتی
برخیز و بزن تخت طرب بر لب کشتی!
زنگ غمت، از دل، می گلرنگ بَرَد پاک!
بشنو که چنین گفت مرا، پاک سرشتی:
اکنون که ز گل باز چمن شد چو بهشتی
برخیز و بزن تخت طرب بر لب کشتی!
زنگ غمت، از دل، می گلرنگ بَرَد پاک!
بشنو که چنین گفت مرا، پاک سرشتی: