یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وزلب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود.
نقش می بستم که گیرم گوشه ئی زان چشم مست،
طاقت صبر از خم ابروش طاق افتاده بود.
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وزلب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود.
نقش می بستم که گیرم گوشه ئی زان چشم مست،
طاقت صبر از خم ابروش طاق افتاده بود.