Skip to main content

اختراع، ابتکار، نو آوری.

innovation

khazen

در گذشته های دور برای کارشناسی ورق های حساس نور به وزارت صنایع دعوت شده بودم، محقق محترمی طرح خود را در این مورد ارائه کرده بود و حاظر نبود اطلاعات مورد نیاز کارشناس و مدیر کل شیمیائی و سلولزی را پاسخ دهد و مرتباٌ می گفت که فرمول اصلی را نخواهد داد و در مقابل مدیر محترم کل اعلام می کرد که چگونه می تواند بدون اطلاعات لازمT، طرح ایشان را  بررسی اقتصادی کرده و مجوز واردات مواد اولیه دهد !

نهایتاٌ معاونت محترم صنایع شیمیائی و سلولزی پادر میانی کرد و جمله زیر را به عنوان حسن ختام گفت :

اگر ابو علی سینا هم مانند شما فکر می کرد اکنون علم طب کجا بود؟

نمی دانم طرح آن آقا به کجا رسید ولی می دانم که پس از گذشت ۳۲ سال هنوز جمله آن معاون محترم وزیر وقت و فرهیخته
آویزه گوش من است ولی اکنون می دانم  راهی که رفته ام و هر چه می دانستم و تجربه کردم و در طلب اخلاص قرار دادم، در کشوری که هیچ قانونی برای حمایت از محققین و نو آوران وجود ندارد راه درستی نبود و اگر هم بصورت تئوری وجود داشته باشد نه عملی است و نه قابل اجرا !

همه دوستان و همکاران در سراسر کشور مخصوصاٌ دوستانی که عمری را سپری کرده اند می دانند که من ۳۰ سال قبل خواسته یا نا خواسته صنایع رزین ها و عایق های برق و الکترونیک را بنیان گذاری گردم و هنوز در آغاز کار بودم و چند فرمول بیشتر روانه بازار نکرده بودم که اولین دوست یک فرمول هواخشک را برد و تا سال ها رقیب من شد، رقیبی که قابل تحمل بود چرا که نخواست به دلایل مادی و دنیا داری فرمول از دست بنده خارج کرده تبدیل به زباله ای سود آور کند ، پس از فوت آن مرحوم که روانش شاد باشد فرمول بنده به دست کسانی افتاد که این فرمول را به شکل اسکناس دیدند و نه از فرمول، فرمول ماند و نه مصرف کننده سالم! !

بنده که در فکر صنعتی در حد اروپائیان بودم با هزاران مشکل مواجه شدم و شاید ظربه ای که خوردم در آینده این صنعت و کشورمان غیر قابل توصیف باشد!

با همین  مشکل دست به گریبان بودیم  که در سال ۱۳۶۷ معمار سایت راکتور درحال ساخت کارخانه با کارگری از واحد تولید این فرمول را در شهریار مشابه سازی کرد آن هم چه مشابه سازی! کارگر دیگری از تولید در کرمانشاه رقیب دیگر شد و  تا کنون این فرمول توسط ۲۶ نفر که می شناسم دست به دست گشته است !!

نیاز به این لاک حد اکثر ۱۰۰ تن در سال بود و خود می توانید تجسم کنید که در رقابت با یکدیگر این گروه چه بلایائی بر سر مصرف کننده مظلوم می آورند. در بازاری که همان شریک اولیه من اعلام کرده بود که می تواند آب جوی را در گالن کند و به عنوان لاک بفروشد، اکنون گروه کثیری تقریباٌ همان کار را می کنند !

زباله های کنار خیابان ها حلال های شستشوی صنایع که پر از کبالت و سرب و فنل سرطان زا و. . . هستند به مصرف کننده مظلوم فروخته می شود لاکی که ما با کد ۳۰۶۶ هواخشک که برای کلاس b یعنی حد اکثر با مقاومت ۹۰ درجه سانتی گراد تولید می کنیم البته با مواد اولیه خالص که قادریم هر لیتر ۱۴ هزار تومان تحویل دهیم ،یک حلب آن را حدود این قیمت می فروشند حال خودتان توجه کنید که چگونه ممکن است!

این لاک مانند ها را با انواع اسم ها ی قدرتی و فشار فلان و حرارتی و . .را می توانید در فروشگاه های مربوطه خریداری کنید، چشمتان را ببندید و با انگشتتان روی یکی اشاره کنید فرقی با هم ندارند همه آنها به یک اندازه زیان آور ، به یک اندازه غیر قابل مصرف می باشند. خداوند آنان را به راه راست هدایت کند!

یکی از این آقایان کار را به جائی رسانده است که دیگر خداوند را بنده نیست، گفتیم فرمول دزدی کردید جواب آن را به خدایت و به وجدانت جوابگوئی، اگر هر زباله ای را به مصرف کننده فروختی و می فروشی ما وظیفه خود می دانستیم که اطلاع دهیم و دادیم ، لاک به نام خارجی می فروشی خوب مصرف کننده باید تستش کند، ولی اکنون کار را به جائی رساندید که کد های شرکت ایرانومید را روی هر زباله ای می گزارید؟ یعنی شما پس از ده سال لاک فروشی هنوز آنقدر در مقابل مصرف کننده خود اعتبار ندارید و باید حلال را هم با نام حلال های این شرکت بفروشید این توهین به خودتان نیست یعنی در حال شمارش سودتان از خودتان خجالت نمی کشید؟

مصرف کننده محترم لاک های شرکت ایرانومید دارای شناسنامه هستند و حلال ها به همچنین کسانی که با نام های حلال های ۱۱۲۴ و ۱۱۲۵ و لاک کوره خشک ۳۰۸۱ به شما لاک و حلال می فروشند شیادانی هستند که حتی برای وجدانشان نیز اعتبار قایل نیستند تا چه رسد به شما!

جهت اطلاع شما شناسنامه فنی حلال ۱۱۲۴ را ذیل همین صفحه چاپ می کنیم تا توجه کنید که جان مصرف کننده ارزشی بسیار زیاد برای ما دارد و با آن بازی نمی کنیم حتی برای سود!

{mospagebreak}

شریک و ثبت شرکت

تولید یک نوع لاک عایق الکتریکی و آزمایش بازار نشان داد که بازار مصرف بدلیل این که تا آن زمان هیچ گونه تولیدی در داخل کشور انجام نمی شد و عملاٌ همه چیز ,وارداتی بود، پس از انقلاب تنها آن چیزی وجود داشت که قبلاٌ وارد شده و در انبار های تجار موجود بود، خوب این هم تکلیفش روشن بود که اکثر وارد کنندگان و تجار وقت با احتکار و فروش موجودی به ده ها برابر قیمت راضی به وارد کردن موجودی به بازار بودند که تولید کنندگان متوسط و کوچک و تعمیر کاران قادر به استفاده از این کالا ها نبودند، به همین دلیل هر طرح، ابتکار و اختراع با حمایت سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی که کاملاٌ بدور از بوروکراسی های اداری بود، مواجه می شد، و وزارت صنایع نیز با همراهی و کمک و صدور موافقت اصولی و معرفی طرح ها به بانک های کشور سعی در صنعتی کردن کشور و افزایش تولیدات داخلی می نمودند.

و یکی از پژوهش های بنده که عایق های الکتریکی بود نیز با استقبال سازمان پژوهشها قرار گرفت و سازمان یاد شده با حد اکثر  امکانات خود به یاری این طرح آمد.

هر تولید کوچک بنده توسط یکی از بستگان  به بازار  مصرف ارائه می شد و هر روز درخواست بیشتر و بیشتر می شد، خوشبختانه این فرمول نیاز به ترکیب نداشت و مواد اولیه مورد نیاز با هم داخل یک تانکر ۱۰۰۰ لیتری مخلوط می گردید و سپس بصورت دستی بسته بندی می شد و فرمول بندی ها و آزمایشات در پایلوت خانه مادری که به صورت آزمایشگاه درآورده بودم انجام می شد.

بازار مصرف آنچنان تشنه این تولیدات بود که هنوز تولید یک مخزن بسته بندی نشده، سفارش دیگری می رسید ، بطوری که مجبور شدم وسیله ای طراحی نمایم که  حین در جریان نگاه داشتن مواد اولیه آن ها را نیز تا ۹۰ درجه گرم کند و با این ترتیب یک تولید  یک هفته ای در چند ساعت آماده می شد و بدین ترتیب تولید مکانیزه شد!!

اولین شریک بنده با مشاهده این وضعیت مطلوب، روزی اعلام نمود که دیگر نمی خواهد ادامه دهد و صد البته برای خود و مغازه داران دور و بر مقداری تولید خواهد کرد و بدین ترتیب اولین سرقت فرمول انجام شد.

با بالا رفتن تولید دیگر امکان ادامه در حیاط منزل مادر نبود و می بایستی راه حلی پیدا می شد، همزمان این مشکل سازمان پژوهشها به کمکم آمد و قسمتی از سوله خود را در شیر پاستوریزه در اختیارم گذاشت.

اکنون تا حدودی بازار مصرف ، بازار مواد اولیه و فرمول های اولیه آماده شده بود و با اطمینان می تواننستم به فکر تاسیس شرکت باشم.

شرکت همانگونه که از نامش پیدا است نیاز به شریک دارد!!

اولین شریک کسی بود که همیشه اعلام می کرد که” بنده از برادر به ایشان نزدیک تر هستم” و عملاٌ بدون عقد قرارداد با هم شریک بودیم، قرار بود فرمول و کار از بنده باشد و سرمایه از ایشان و صد البته سرمایه از همان فروش اندک تامین می شد و وام سازمان پژوهشها که همیشه به یاریم می آمد و شریک اول هم خوب، شریک بودند و بدون دیناری سرمایه! سرمایه اصلی ایشان همان کلمات زیبا و”تو از برادر به من نزدیک تری” بود و من هم دلم به همین خوش بود.

دومین یار از کار بیکار شده بود و بسیار بسیار به من نزدیک بود و روزی به من گفت که بسیار متاسف است که با دیگری شریک شده و مرا جدی نگرفته بود! خوب ایشان نیز می بایستی شریک دوم من باشد و شد! البته ایشان هم دیناری بابت این شراکت نپرداخت، لازم هم نبود!! چرا که ایشان هم نزدیک ترین یار به من بود و سومین شریک که شاید صادق تر از همه هم بود در صدد خرید سهم بود و من جوان خام موافق بودم  ولی شریک اصلی من همان شریک که از برادر به من نزدیک تر بود، بزرگترین هنر را در این زمان به خرج داد و جلوی این فروش نسبتاٌ مجانی را گرفت، که من تا سال ۱۳۸۴ از این بابت از ایشان متشکر بودم ، ولی به سومین شریک هم مانند دومین شریک اندکی سهم دادم، چرا که ایشان هم بسیار به من نزدیک بودند! چهارمین شریک دوست شریکم در شرکت دیگری بود که وقتی به آمریکا می رفت اعلام کرد که اگر به ایشان چیزی تعلق می گیرد به وکیلش که چهارمین شریک من به همین دلیل شد داده شود! همینطور هم شد و دیگر نفرات کامل شد.

بنده که طراح، مجری و آورنده امکانات و . . . بودم اکنون ۵۹ درصد سهام خود را مجاناٌ به کسانی داده بودم که می بایستی هر کدام قسمتی از کار را به عهده بگیرند که صد البته نگرفتند و شرکت با همین ترتیب به ثبت رسید، حتی در زمان ثبت شرکت نگاهی به کتابچه ثبت شرکت نکردم تا اقلاٌ سهام خود را با شرایطی ممتاز اعلام نمایم یا دست خط کوچکی بابت قرار و مدار هائی که گذاشته بودیم بگیرم یا با کسی یا صاحب نظری مشورت کنم!

بهمین دلیل با عزیزانی که می خواهند کار آفرینی کنند درد دل می کنم و هشدار می دهم، که در صفحات بعدی متوجه خواهند شد،  یارانی که از برادر به آدم نزدیک تر هستند چه بلایائی می توانند سر یک برادر  و صاحب اصلی شرکت بیاورند.

{mospagebreak}

بهتر است به مکان ها و کار های زیبا برگردم که شاید بهترین دوران زندگی تحقیقی من بود، دوران سازمان پژوهش های علمی و صنعتی،

پس از اینکه سازمان (از این پس بجای سازمان پژوهش های علمی و صنعتی از واژه سازمان استفاده خواهم کرد) مجتمع عصر انقلاب را تحویل گرفت من نیز به عنوان پایونیر سازمان در سوله ای، اندک ماشین آلات را نسب کرده و مشغول طراحی کارخانه شدم، بنابراین شالوده تاسیس کارخانه ای مدرن را در مجتمع عصر انقلاب آغاز کردم.

قابل توجه است که طراحی پایلوت صنعتی آغاز شد، که چند ماده اولیه و چند تولید که سفارش داده می شد برایم شناخته شده بود، و برای شناخت کامل این صنعت گسترده از چند طریق می بایستی پژوهش کرد ،

اول- از بازار مصرف:

بازار مصرف تعمیر کاران به سادگی بدست آمد و آن چند نوع عایق الکتریکی تولید و در بازار بفروش می رفت و نظریات مصرف کننده نیز باعث تکامل آن می گردید، نظریاتی که آن چند نوع لاک را کاملاٌ از مسیر استاندارد شدن دور کرده و تولیدی می شد باب طبع تعمیرکاران، که تا کنون نیز ادامه دارد و هیچ گاه قادر نیست شرایط استاندارد جهانی را پوشش دهد، این نیز از معضلات بازار مصرف ما است و در هر صنعتی کم و بیش اعمال می شود.

در همه جای دنیا کالای ارزان و کالا با بهای متوسط و گران وجود دارد ولی برای هر کدام استانداردی تعریف می شود که سلامت مصرف کننده و محیط زیست و شرایط انرژی و . . . در آن منظور شده باشد ولی در کشور ما چنین نیست و هر چیز ارزان بی کیفیت است و خطرناک و مسموم کننده و آلاینده و . . . می باشد.

چه انسان هائی که بدلیل امکانات کم در اتومبیل های بی کیفیت می سوزند و چپ می کنند و حتی در تصادفات نه چندان سنگین گردنشان با کمربند ایمنی مجروح می شود، چگونه محیط شهری (محیط زیست مان) مسموم می شود و سالانه هزاران نفر را به کام سرطان و مرگ می کشد!

در مورد تولیدات عایق الکتریکی و یخچال و بخاری کاسه و بشقاب و . . نیز چنین است، یا باید تولیدت را تعطیل کنی یا دنباله رو گروهی گردی که وجدانشان با به خطر انداختن جان مردم ناراحت نمی شود.

ما نیز آن تولید اولیه که صنعتمان با نامش عجین است را تعطیل کردیم و بازار را به همان ها سپردیم، فرمولی که با هزاران عشق و آرزو طراحی کرده بودیم و با بهترین مواد تولید می کردیم و صد البته گران تر!

دوم-کارخانجاتی که عایق های الکتریکی خود را از خارج وارد می کنند، اینان نیز به سه گروه منشعب می گردند ، گروهی که دولتی و یا صادر کننده هستند که برخی از آنان را در این محاصره اقتصادی آخر شناختیم و یا در آتی خواهیم شناخت، گروهی که صنایع دولتی بودند و تا چند سال قبل علاقه به خرید داخلی نداشتند و صلاح را در واردات می دیدند و گروه آخر که از همان اول بهر دلیل یا علاقه به وطن یا نداشتن ارز  و یا نبود امکانات برای واردات و . . ما را پیدا می کردند و ما نیز به دو دلیل خوشحال بودیم، کسب درآمد برای ساخت کارخانه، دیگر شناخت تولیدات جدید و طراحی فرمول و تکمیل آنان به کمک مصرف کننده.

به طوری که در زمان پایان دوران پایلوت ۱۳۷ فرمول را شناسائی و طراحی کرده بودم و بهمین دلیل دو سال بعد با تدوین چهار جلد کتب لاک های عایق الکتریکی و رزین های مربوطه که تقدیم سازمان کردم و کاندید جشنواره خوارزمی شدم ، این جشنواره بین المللی معتبرترین گردهمائی پژوهشگران و مخترعین در کشورمان است و در سال ۱۳۶۹ بنده نیز به پاس خدماتم به عنوان یک پژوهشگر برنده این جشنواره شدم.

و البته سالها قبل نیز سازمان اعلام شده بنده را مستحق دریافت یک دستگاه پیکان دانست و حواله آن به بنده داده شد، حواله و نه اتومبیل! دلیل تاکید به جمله قبلی این است که جوانان عزیز بدانند که شاید آن حواله از بهای خود پیکان بیشتر ارزش داشت چرا که برای خرید این اتومبیل می بایستی وجه آن را واریز و حد اقل شش سال تا رسیدن نوبت صبر می کردی!

بالاخره در سال ۱۳۶۶ پس از افتتاح پایلوت لاک های عایق الکتریکی دفتر مرکزی نیز اجاره شد و ما توانستیم ظاهر یک شرکت را به خودمان بگیریم و بنده نیز ظاهراٌ مدیر عامل شرکت  شدم البته که ظاهراٌ! چرا که یکی از یاران که اکنون مدیر کارگاهمان است بلا توقف دستورات صادر می کرد که مهمترین آن شکستن شفت راکتور بود!

این دستگاه را همانگونه که اعلام کردم خودم طراهی و ساخته بودم وسالها بما خدمت می کرد،آن روز هم می خواست به خدمت خود ادامه دهد ولی به دلیل اهمال سرپرست فنی مان روز قبل ماده اولیه حل نشده درون این دستگاه، که ما به آن خدمت گذار، راکتور می گفتیم مانده و سفت شده بود و با روشن کردن موتورش تاب نیاورده و شفتش را شکست البته متوجه شدید که کسی مقصر نبود و کسی هم جرات ورود به دستگاه را نداشت و بنده ظاهرا مدیر عامل از دفتر مرکزی که در کارگر شمالی بود  به احمدآباد مستوفی رفتم و طنابی به خود بستم و به سرپرست فنی مان دادم که اگر بیهوش شدم مرا بیرون بکشند و شیلنگی هم به دهان گرفتم تا نفس بکشم و خفه نشوم، این ماجرا هم به خیر و خوشی تمام شد ولی باور کنید این ماجرا ها با وجود  مدیر فنی و مدیر کارخانه و مدیر آزمایشگاه تا سال ۱۳۸۴ یعنی ۲۲ سال پس از آغاز تولید تولید صنعتی ادامه داشت.

هر چند همه همکارانم در کارخانه آموزش دیده بودند، سران آنان مسئولیت پذیر نبودند، در این شرایط کارگران اگر تمام سعی خود را هم بکنند به دلیل بی مسئولیتی مدیران توفیقی حاصل نخواهد شد.

{mospagebreak}

شرکت در بحران

و اما چرا من از سال ۱۳۸۴ یاد کردم ، آیا در این سال همکاران مسئولیت پذیر شده بوددند؟ یا تحول مثبتی در کارخانه اتفاق افتاده بود؟ خیر این تحول در حیات سیاسی اتفاق افتاد و بدون این که مسئولین حتی متوجه شوند که کنترل سیستم با مدیریت همه جانبه انجام پذیر است و نه فقط گفتار یا دستورالعمل ها! ظاهراَ دولت به یکباره تصمیم گرفت تا بدون پائین آوردن تورم وحشتناک، البته نه مانند امروز وحشتناک، بعبارتی کمی وحشتناک را با کم کردن بهره بانکی کنترل کنند و پول های انباشته در بانک ها را بسوی صنعت روانه کنند، غافل از اینکه صنعت نیمه ورشکسته میهنمان هیچ جذابیتی برای سرمایه ها ندارد، ولی ارز و طلا اطمینان بخش تر است مخصوصاَ ارز که دولت برای تامین هزینه های خود با وجود میلیارد ها سرمایه دلاری بهای آن را در بازار بالا نگه می داشت، این بار بانک ها که نقدینگی شان کم شده بود چون سپرده گزاران به سوی بازار ارز و طلا هجوم می بردند، وام های داده شده به کارآفرینان را، صنعتگران را، ارز آوران غیر نفتی را بدون هیچ بهانه ای قطع کردند و صنایع کوچک تر که اکثراَ آنچه درآمد داشتند بهمراه وام های بانکی بسیار گران بها برای توسعه صنعتشان استفاده می کردند و این وام ها را در ساخت آپارتمان و برج و . . . بکار نمی بردند، با وضعیت بحرانی مواجه گشتند ” شب به عنوان صنعتگر و کار آفرین موفق خوابیدند و صبح به یکباره از وام دار بانکی تبدیل به بدهکار بانکی شدند، البته آنهائی که این عدم ثبات در قوانین را می دانستند و با فروش چند آپارتمان کل بدهی بانکی را باز پرداخت و بعنوان مشتری خوش حساب اعتبار بیشتر و بیشتر دریافت نمودند و کارشان به صدها میلیارد های کذائی کشید و صنعتگران متعهد اکثراَ مجبور به تعطیلی صنعت شان که با ده ها سال زحمت و تلاش شبانه روزی برپا کرده بودند و یا ورشکست شدند، دولت با مشاهده این رفتار بانک ها برای جلوگیری از این وضعیت، ستادی با نام ستاد بحران تشکیل داد و تا صنعتگران واقعی و متعهد را از این وضعیت بحرانی نجات دهد، و من شاهد تلاش کارشناسان، رئیس ها، مدیران و مدیران کل در وزارت صنایع و استانداری ها بودم و یک سال دوندگی کردم و دستور العملی از  ستاد بحران با مضمون ” این شرکت تولیداتی استراتژک برای کشور دارد” و حتماَ باید در اولویت حمایت ستاد بحران در تهران قرار گیرد دریافت نمودم .ولی هیچ گاه کمکی دریافت نشد گویا بوروکراسی در کشورم را فراموش کرده بودم.

کارگران شرکت در مشکلات مالی قرار گرفته بودند و حتی برخی از آنان درخواست تصفیه حساب می کردند اکنون شرکت آرام آرام به سمت تعطیلی پیش می رفت خرید های مواد اولیه که بصورت مدت دار انجام می شد، به موعد پرداخت می رسید و راهی جز دریافت پول از وام دهندگان حرفه ای نبود.

شرکت بجای تعطیلی کارخانه با اعتماد به ستاد بحران و دیگر مراجع و امید به تغییر وضعیت و تغییر سیاست به سمت تولید کننده با فروش چند ماشین و در یافت وام از وام دهندگان حرفه ای آرام ولی مطمعن به سمت تعطیلی حرکت می کرد، اداره کار با حمایت همه جانبه با تعطیلی شرکت برای مدت شش ماه موافقت کرد و این مدت نیز با امید باطل به بانک سرمایه گذار و ستاد بحران با سرعت سپری شد و کارگران به کارخانه ای که بوی ورشکستگی می داد برگشتند.

واسطه های مواد اولیه که تا این روز از قِبل شرکت هائی چون ما بوجود آمده بودند و رشد کرده و کم کم خود را بازرگان می خواندند، هم بوی مشکلات کارخانجاتی چون ما را استشمام می کردند و از صدها و میلیاردها ریال سودی که از این شرکت ها کسب کرده و به بلوغ واسطه گری  رسیده بودند، استفاده کرده و مواد اولیه موجودشان یا تمام شده بود و یا به چندین برابر قیمت رسیده بود و حتی یکی از آنان به جز چک سندی نیز دریافت کرد تا مواد اولیه به کارخانه بفرستد! نه تنها مواد اولیه نفرستاد بلکه محل گرو گرفته را نیز تصرف کرد!

بدون مواد اولیه نه تولیدی است و نه فروش ونه پولی برای هزینه های کارخانه و حقوق و . . .

کارگران در سینه کش آفتاب و بدون روزی به فکر نگرانی های خود بودند ولی اینجا نیز از بین ۶۳ کارگر ۹نفرشان (۱۴ درصدشان) شکایت به اداره کاربردند و سپس دادگستری و کارشناسی بیش از ۸۰ درصد ماشین آلات کارخانه به ده درصد قیمت واقعی فروخته شد و تاراج کارخانه!

بقیه کارکنان شرکت آنقدر تحمل کردند تا توانستم با آنان تصفیه حساب نمایم همین جا باید از آنان که تک تک نامشان را ثبت کرده ام قدردانی و تشکر کنم، حتی دو نفر از کارگران که شاید فقیرترین آنان بودند تا امروز حاظر به تصفیه حساب نشدند و می خواهند به کارخانه ای که به امید حق بازگشائی خواهد شد باز گردند.

دلالان حرفه ای هم صبر نکردند تا شرکت توان پرداخت پیدا کرده و بدهی هایش را پرداخت کند هر روز نامه احضاریه ای می آمد مبنی بر چک روز بدون محل! چک های روزی که اکثرشان ۵ ماه قبل دریافت کرده بودند! به راحتی در مقابل قضات دادگاه ها می ایستادند و می گفتند همین امروز چک گرفتیم و بی محل از آب درآمد، چند بار مامورین به درب خانه  آمدند و چند بار به کلانتری رفتم و چه ها کشیدم!

حتی دو کارگری که تصفیه حساب کرده و ماشین آلات برده بودند آنچنان پول تزویر مزه داده بود که شکایت به دادگاه بردند که در کارخانه به گوششان و ریه آنان صدمه خورده است! کارشناس اداره کار اعلام نمود که چنین امکانی در کارخانه وجود ندارد اما قانون دستور پرداخت حجم زیادی به این دو نفر داد! همان وجوهاتی که از فروش وسایل منزل بدست آمده بود و می بایستی به طلب کار دیگری داده می شد، من همیشه فکر می کنم اولین قاضی وجدان انسان است آنان را به وجدانشان می سپارم.

برخورد با برخی از کارگران در بعضی مواقع آنچنان غلط است که گویا کارگران ذلیل ترین موجودات در کشورمان هستند و نام کارگر که تمامی کسب ثروت صنعتی کشورمان بدوش آنان است را به بی آبروئی می کشند، کار به جائی رسید که در تصفیه حساب در دادگاه دو کارگر معاب با دریافت ۲ میلیون تومان اضافی بیرون درب دادگاه مجری را به مسخره گرفتند. آنان نیز در مقابل خداوند جوابگو خواهند بود.

شاید مدیران و کارخانه داران برمن خورده بگیرند که به چه دلیل این مسایل بعضاَ خصوصی و غیر حرفه ای را منتشر می کنم!

من فکر می کنم جوانانی که مانند من در جوانی و باتجربه کم به فکر کار آفرینی هستند یا با صنعتگران کارکشته مشورت کنند و یا همیشه وکیلی که به قوانین شرکت داری  (نه فقط قانون تجارت!) اشراف دارند مشورت کنند و در این صورت قادر خواهند بود مدیرانی موفق و کارآفرینانی افتخار آمیز برای میهنمان باشند.

{mospagebreak}

شرکاء شرکت

سالها قبل پس از آغاز تولید کارگاهی لاک های عایق، در مجتمع شیر پاستوریزه سازمان پژوهشها یکی از بستگان که دوستی بسیار نزدیکی هم با یکدیگر داشتیم، یعنی می توان گفت که این دوستی و برادری در حدی بود که در زمان بمباران من و همسرم و فرزند شیرخواره ام به خانه آنان می رفتیم، خانه آنان درست روبروی برق آلستوم بود و آن دیکتاتور جلاد عراق مثل اینکه می خواست نیروگاه برق را بمباران کند و دور و بر نیروگاه را بمباران می کرد ولی نیروگاه سالم ماند و ما هم همین طور،حدود ساعت دو که بمباران تمام می شد به خانه خودمان در کارگر شمالی که آن هم نزدیک مرکز تحقیقات اتمی قرار داشت و مدام بمباران می شد برمی گشتیم و ظاهراَ به دلیل پرواز در ارتفاعات بالای هواپیماهای عراق بمباران ها کور و بی حدف بود و مردم بی گناه جان خود را از دست می دادند و داستان ادامه داشت و ما زنده ماندیم تا عاقبت این دیکتاتور را دیدیم و افسوس خوردیم که او را اعدام کردند و در زندان ابد نماند تا عواقب دیوانگی های خود را ببیند و هر روز بمیرد و از رنجی که به انسان ها داده بود و هنوز انسانها از اعمال او در رنجند ببیند،تا پایان عمر بی ثمرش به پایان برسد.

و اما این عزیزان بزرگوار ما  هر دو پژوهشگر بودند و زندگی پر ثمرشان با تحقیق می گذشت و حتی برای کمک به بنده چندین کتاب را ترجمه کردند که بی نهایت به تولید رزین های عایق الکتریکی کمک کرد و بعداَ هم که به خارج از ایران رفتند این دوستی پایانی نداشت، دوست عزیزمان اولین شخصی بودند که کامپیوتر را به فارسی برگرداندند و پس از ایشان شرکت هائی تاسیس شد و کار ایشان ادامه داده شد.

این دوست عزیز طرحی داشتند بنام چرخ های ثابت و گردان که بدون هیچ گونه حمایتی و بدون هیچ وسیله گرانبهائی مانند ماشین آلات و پرس های هیدرولیک و ظربه ای، دای کاست، کوره هائی برای ورق های آهن و ماشین های تراش و دریل های پایه ای و رادیال و . . . با روشی بسیار ساده توانست این چرخ ها را تولید و برای تولید انبوه آن سری تراش های ساده ای طراحی کرد و ساخت و پس از آماده شدن کامل این طراحی و معلوم شدن این که بوی اتومبیل بنز می آید، شرکا طبق معمول پیدا شدند، همان هائی که از لاک های عایق بوی بنز به مشامشان رسیده بود هر کدام با پرداخت ۵۰ هزار تومان شریک شدند و شرکت تارپ تاسیس شد و فامیل دیگر ما که در بالا از ایشان نام برده شده مدیر عامل و دیگری فروشنده و سومی مدیر کارخانه شد، البته فراموش کردم بگویم که طراح و همه کاره این پژوهش و سازنده اصلی اعلام نمود که حاظر به مدیر عامل شدن نیست و تنها به مدیر فنی بسنده می کند، که شاید این بزرگ ترین ضایعه برای شرکت تازه تاسیس بود ولی بعداَ معلوم شد که بزرگترین شانس ایشان هم بود و خود را آلوده اینگونه روش های شرکت داری در کشوری که اکثراَ مردم عادت به کار جمعی ندارند و همه تکروی می کنند و برخی در این تکروی ها به راحتی دروغ می گویند و ریاکاری هم می کنند .

بخشی از مکان شرکت تولید لاک که اکنون نام آن آنومید بود به شرکت تارپ تخصیص داده شد و همانگونه که طراح و سازنده این چرخ پیش بینی کرده بود چرخ ها بسیار عالی از آب درآمد و شریک و فامیل بازرگان ما براحتی و با درایت تمام این چرخ ها را به بازار ارائه کرد.

همزمان ساخت این چرخ ها، پیشنهاد ساخت کارخانه و توسعه انجام شد و مدیر عامل و مدیر فنی مجوز واردات و خرید ماشین آلات صنعتی که آن زمان با مجوز وزارت خانه های صنایع و بازرگانی انجام می شد دریافت نمودند که عملاَ ۸۰ درصد ساخت یک کارخانه همان موافقت واردات و خرید دولتی ماشین آلات و زمین شهر صنعتی بود.

معلوم نشد چه شد که با وجود تولید و موجودی ۸۰۰۰ چرخ ثابت وگردان مدیر عامل با حالتی التماس آمیز وترس مدام اعلام می کرد که ما ورشکست خواهیم شد! و به جای آماده کردن زمین شهر صنعتی و پرفورمای ماشین آلات و ادامه پروژه تصمیم به گرفتن شریک کردند و سپس سه دوست شان که دامپزشک و درگیر در طرح دیگری در قزوین بودند را به اعضاء معرفی و نهایتاَ ۵۰ یا ۵۱ درصد سهام به آنها واگذار شد و چون سازمان پژوهشها تصمیم به تعطیلی مجتمع شاداباد گرفت و تنها طرح لاکهای عایق به مجتمع عصر انقلاب راه یافت، شرکت تارپ به اراک نقل مکان کرد وهمزمان پژوهشگر این طرح که همه چیز این شرکت زایده تفکرات ایشان بود استعفا داده و عطای طرح را به لقایش بخشید و بنده نیز که شدیداَ مشغول لاک های عایق و طراحی کارخانه صنعتی  بودم تنها به عنوان تشریفاتی رئیس هیئت مدیره بسنده کرده و دخالتی در کارهای چرخ های ثابت و گردان نمی نمودم و مدیر عامل ملتمس ما که قبلاَ نیز می خواست فرار کند، کل مدارک شرکت و چرخ ها (۸۰۰۰چرخ) را بدون سند و مدرکی تحویل شرکای دامپزشک داد.

از اینجا به بعد تلاش یک پژوهشگر و ده کارگر و چند مسئول دیگر بسیار اسف انگیز و کوتاه است، بدین ترتیب که مدیر انتخابی گروه دامپزشکان نتوانست این شرکت را که می رفت کارخانه ای مدرن گردد تعطیل و پس از چند ماه اقامه دعوی خیانت در امانت علیه مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره به دستمان رسید و پس از شش سال با هزینه های انبوهی که شرکت آنومید بیچاره انجام داد از این اتهام رهائی یافتیم و مجدداَ مشخص شد مدیر عاملی که قادر به مسئولیت پذیری نیست نباید در هیچ شرایطی حتی اگر برادر باشد نباید در راس شرکت قرار گیرد، مدیر عاملی که با دارا بودن چندین سری تراش یک انبار چرخ بسیاری دیگر وسایل کار و کارگرانی که متخصص شده بودند بجای تلاش، شرکاء دیگری می آورد و بگفته مسئول تدارکات شرکت که جهت دریافت چک برای خرید مواد اولیه به منزل ایشان می رفت و ایشان را در صف شیر پیدا می کرد نمی توان انتظار دیگری داشت.

همین مدیر عامل ۲۰ سال بعد که  کارخانه لاک های عایق الکتریکی با مشکل مواجه شد بجای حمایت از مدیر عامل که به گفته خودشان “از برادر به ایشان نزدیک تر بود” اقامه دعوی خیانت در امانت کرده و به راحتی خود را کنار کشید و مدیر عامل را با وقاحت تمام تنها در کوران حوادث که خودش عامل مهم ترین این حوادث است تنها گذاشت.

{mospagebreak}

بعضی مواقع فکر می کنم خداوند اگر اهریمن را نیافریده بود چه اتفاقی می افتاد، بدی،دروغ، ریا، تزویر، زشتی و تاریکی هم نبود.ولی نباید فراموش کرد که در آن صورت پاکی، درستکاری انسانیت شرف واخلاق هم مفهوم خود را از دست می داد. همه چیز پاک بود و اگر زمین هم بود، انسان ها نبودند تا به این زمین مفهوم زمینی ببخشد.

خداوند بود و فرشتگانش که اتفاقاٌ نام یکی از آنان حوا بود و دیگری آدم و هزاران همتای این فرشتگان، جز شهد و شراب و میوه و زیبائی چیز دیگری نبود و یا اگر بود آن هم زیبا بود و پاک.

خداوند اهریمن را برای تفهیم خوبی و پاکی آفرید، اهریمن بود که سیب بهشتی را به حوا داد با سیب وسوسه،پاکی آلوده شد، آلوده به هوس  به دروغ و ریا و حسادت، همه در بهشت ماندند و بهشت اجداد ما زمین شد هابیل و قابیل به دنیا آمدند و قابیل اولین حسود و قاتل کره عزیز ما گردید.

چشم بشر این همه نعمت و زیبائی را ندید و مرغ همسایه برایش غاز شد.کشتند و ابزار کشتار ساختند و علم پیشرفت کرد، ابزار بهتری برای نابودی همسایه، خواهر و برادر ساختند، هر چه پیشرفت علمی بیشتر شد ابزار کشتار و نابودی برای همسایه قوی تر شد، اگر تا قرون وسطی تک تک می کشتند،حال باروت و توپ تفنگ هم اختراع کردند و صدها و صدها را یک جا کشتندتا به قرن گذشته رسید هیتلر کوره آدم سوزی راه انداخت و میلیون ها انسان بی گناه را کشت و جاه طلبی اش بیست میلیون کشته بر جای گذاشت و آمریکا به بهانه ترس از ژاپن ، اولین و سپس دومین بمب اتمی را در هیروشیما و ناکازاکی آزمایش کرد، هنوز این دو بمب کثیف در ژاپن قربانی می دهدـ تا که قرن بیست ویکم آغاز شد، البته با طلیعه صلح جهانی، ولی چنین نشد باز جنگ و باز کشتار انسان های بی گناه تکنولوژی پیشرفت می کند و کشتار و آلوده کردن جهان ادامه دارد.

این جنایات در سطح بین المللی باعث شده که انسان ها بی تفاوت گردند و بین خود و در جامعه کوچک نیز این کینه توزی ها افزایش یابد و گوئی داستان هابیل و قابیل و یا یوسف و برادرانش و . . . تشدید می گردد، در چنین شرایطی باید سیستم داوری بسیار قوی و عادلانه وجود داشته باشد در غیر این صورت هرج و مرجی میان خوب و بد رخ خواهد داد و این بهم ریختگی خوبان را  ضعیف و ناامید و از میدان بدر خواهد برد و تفکرات اهریمنی هر روز قوی تر و با استفاده از خلاء های قانون به تاخت و تاز خود ادامه خواهد داد.

وجود این خلاء در قوانین تنها به زیان یک شخص یا یک خانه و کارخانه نخواهد ماند، هر اشتباه ده ها انسان را بی کار و صد ها خانوار را بی نان خواهد نمود، کارخانه ای با چهل سال تحقیق و تولید را که از خروج میلیون ها دلار ارز به خارج جلو گیری می کند و تولیداتش رقبای خارجی را نگران کرده است را از بین می برد.

و اگر هزار قابیل حسود در یک کشور باشد که حق جولان به آنان داده شود اطمینان داشته باشید که آن کشور به دشمن خارجی نیاز ندارد و این بیماری طاعون برای به خاک سیاه نشاندن یک ملت کافی است.

ما اکنون باید با این ویروس مبارزه کنیم، چرا که با ذره های وجودمان صدمات این حسد و کینه و ریا را حس می کنیم و با چشمانمان تضعیف و به زانو درامدن این بدن  سی ساله را می بینیم و اگر نوش دارو نرسد با خاک کویر یکسان خواهد شد و چه خوب می دانست فردوسی حکیم که نوشدارو را از دست دیوان باید گرفت و اکثراُ پس از مرگ سهراب به کالبد مرده اش می رسد.

وقتی بدن ضعیف می شود امکان ورود میکروب های دیگر و آلوده شدن قسمت دیگری از بدن پیدا می شود گوئی این بدن نحیف به ویروس اچ-آی-وی مبتلا می شود، این ویروس خود حتی یک میکروب هم نیست که گفته شود بدن به بیماری مبتلا شده است، این پارازیت از سلول های همین بدن نحیف استفاده می کند و نیروی دفائی (همان نیروی داوری) را به اشتباه می اندازد و قدرت دفاع را از او می گیرد.

گوئی حمله ای انجام گرفته و شما هاج و واج ماندید که چه کسی و از کجا و چرا حمله کرده است، و تابخود بیائی این تن نحیف همین صنعت نوپا را از بین برده است.

وزارت کشاورزی تهاجم ملخ های  میلیاردی را قبل از رسیدن به مزارع باید متوقف کند، و وقتی رسیدند دیگر کار از کار گذشته است.

نوآوری و کار آفرینی نیز مانند همان مزرعه گندم است اگر زمین مناسب و بذر اصلاح شده باشد کاشت بموقع انجام شود  از هر دانه گندم حداقل سی و شش دانه برداشت می شود و اگر غیر از این باشد و کاشت دانه اصلاح شده در زمین مناسب با آبیاری خوب انجام شود، تنها آفات را فراموش کنیم  همان یک دانه که با هزینه های زیاد مالی و جانی همراه بوده به نابودی کشیده می شود.

نوآوری و صنعت بعضا پس از چهل سال به بار می نشیند و غفلت اصلاَ جایز نیست چرا که گندم را سال بعد می توان دوباره کاشت ولی صنعت کاشتنی نیست و اگر تجارب ساخت هم وجود داشته باشدباز حداقل ده سال تلاش مضاعف لازم است چرا که کارآفرین و مبتکر خود تبدیل به دهقان پیر شده و گذشت ده ها سال او را هم مستهلک کرده است و دیگر آن جوان سی ساله نیست تاخود در ساخت مانند یک کارگر جوان، یک بنا و یا معمار شرکت کند، و او دیگر به عنوان منبع تجربه قابل استفاده است و نه منبع انرژی! و اگر دیر بجنبیم این منبع تجربه نیز از بین خواهد رفت، یعنی باید جوانی سالها عمر خود را تلف کند تا به همان تجارب برسد.

مبادا دولت مردان بگذارند تجارب بدست آمده از بین برود.

در سال پنجاه و نه در آزمایشگاه کوچک خود در رابطه با پلیمری برای ورق های حساس چاپ تحقیق می کردم  و وقتی پس از ده سال پلیمر اعلام شده را بدست آوردم متوجه شدم که نوع تجاری آن را باخود از اروپا آورده بودم و روبرویم قرار داشت یعنی ده سال تحقیق برای ماده ای که قبلاُ موجود بود! حیف اگر قبل از من پژوهشگری این تحقیق را کرده بود و من سالها عمر خود را تلف نمی کردم و ای بسا چند سال برای رسیدن به نتیجه کامل جلوتر بودم.

{mospagebreak}

شناسنامه سولوامید ۱۱۲۴ حلال عمومی و هوا خشک شرکت ایرانومید

همکاران گرامی در این جدول به بخشی که قابل استفاده برای مصرف کنندگان محترم خصوصاٌ مصرف کنندگان در صنایع کشور لازم است اعلام می شود و از مواردی که برای صنایع پلیمری قابل استفاده است مانند ریفرنس های مربوط به آزئوتروپ با دیگر حلال ها که خود جدولی ۱۰۰ سطری است و سالوت لاندا، اطلاعات حرارتی ، فشار بخار و . . .خودداری می گردد ولی در صورتی که صنایع مصرف کننده این جداول را چه در مورد حلال ها و لاک ها و رزین هائی که سفارش می دهند لازم داشته باشند تقدیم خواهد شد.

وزن ملکولی                                     ۹۲

نقطه جوش                                     ۱۱۰ درجه سانتی گراد

نقطه انجماد                                    ۹۵- درجه سانتی گراد

نقطه اشتعال                                   ۴   درجه سانتی گراد ( کاپ بسته )

دمای آتش گیری خود به خودی             ۴۸۰  درجه سانتی گراد

رسانائی الکتریکی                             ۱۶- ۸.0E

درجه سلامتی                         IDLH     ۵۰  PPM

حلالیت سولوامید ۱۱۲۴ در آب              ۰.۰۵۲  در ۲۵ درجه سانتی گراد

حلالیت آب در سولوامید ۱۱۲۴              ۰.۰۳۳  در ۲۵ درجه سانتی گراد

ثبات الکتریکی                                  ۲.۳۸   در ۲۰ درجه سانتی گراد

پارامتر حلالیت                                 ۸.۹

قطبیت                                          ۹.۹  (آب +۱۰۰)

اندازه مولار                                    ۱۰۶.۸۵

حجم وان در وال                             ۳.۹۵

سطح وان در وال                            ۲.۹۷

تنش سطحی                                ۲۸.۵   dyn/cm  در۲۰ درجه سانتی گراد

رفراکتیو ایندکس                             ۱.۴۹۴   در ۲۵ درجه حرارت

درجه کائوری بوتانول                         ۱۰۵

زمان تبخیر                                    ۶.۱    (اتر = ۱ )

زمان تبخیر                                    ۲      ( بوتیل استات = ۱)