Skip to main content

دیوانه، مرد و خانواده اش را در قفس کرده و می گوید خانه تو مال من است!

رساندن نیازمندی ها به مرد و خانواده اش توسط بزرگان قوم با سختی زیاد انجام می پذیرد.

عاقله مردان از او می خواهند تا دست از لجبازی و یک دندگی بردارد !

خانه ات را به دیوانه بده، خانه در مقابل آسایش خانواده چه ارزشی دارد، خودمان برایت خانه ای دیگر می سازیم!

می توانی دوباره دور خانه ات را درخت های زیتون بکاری و اطمینان داشته باشی که او دیگر خانه جدیدت را

خراب نخواهد کرد، درخت های زیتونت را ریشه کن نخواهد کرد ، آب را به رویت نخواهد بست، اگر قبول کنی

ما ضمانت خواهیم کرد.

می توانی در بالکن خانه جدیدت بنشینی و بازی بچه هایت را تماشا کنی.

مگر برای مردان دیگر خانه نساختیم، می توانی ببینی که چقدر راحت هستند، از خانه خودشان هم راحت تر!

از همه مهم تر با دیوانه هم دوست شدند بعضی وقت ها حتی به خانه خودشان هم دعوت می شوند و یاد

خاطرات شیرین گذشته می افتند و لذت می برند.

هروقت دلشان برای خانه اجدادی خود تنگ می شود اجازه می گیرند و برای تماشا می روند.!


وقتی دیوانه برای آزار و اذیت می آمد عاقله مردان می رفتند و مرد و خانواده اش را تنها می گذاشتند،نه

اینکه فکر کنید از دیوانه می ترسیدند! نه اصلا فقط می خواستند آرامش خانواده ها حفظ شود.


دیوانه در حال دهن کجی سنگی را برداشته بود تا دست مرد را بشکند که مرد از فرصت استفاده کرده و

دست خود را از لای قفس سیم خاردار بیرون آورده و سیلی محکمی به گوش دیوانه می نوازد.

های دوستان بیائید و خودتان ببینید ، این مرد بمن حمله کرد ، او تحدید بزرگی برای من و خانوادام است اگر

او را رها کنیم نه تنها بما خیانت خواهد کرد بلکه خطر بزرگی برای جامعه بین المللی هم هست ، او اکنون

تینت واقعی خود را نشان داد ، او باید تنبیه شود من دیگر نمی توانم این فاجعه را تحمل کنم و ببینم چگونه

او آرام آرام بشریت را به نابودی می کشد.!

مرد می گوید اگر جلو بیائی سیلی دیگری خواهی خورد، دیوانه توجه نمی کند و به همسر و فرزندان مرد

حمله می کند و آنان را به خاک و خون می کشد.


مرد صورت همسر و فرزندانش را با اشک هایش می شوید

باید آنها را در همین قفس دفن کند ، باید همیشه کنار آنان بماند او نمی خواهد از قفس فرار کند این قفس

خانه اوست همسر و فرزندانش همینجا آرام گرفته اند باید همین جا درختان زیتون را کاشت و آبیاری کرد تا با

سایه خود قبر ها را خنک نگه دارد قبرستان سبز او را.

مرد قبل از هر عملی قبر خود را آماده می کند او تصمیم دارد سیلی دیگری را بگوش دیوانه بزند.

بلند گو ها به صدا در می آید بانکیمون و عاقله مردان و حتی بزرگان قوم از مرد می خواهند تا ازسیلی زدن

دوباره خودداری کند و بیش از این صلح جهانی را به خطر نیاندازد.