دوش، سودای رخش، گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم؟
قامتش را سرو کفتم، سر کشید از من به خشم
دوستان! از راست می رنجد نگارم، چون کنم؟
دوش، سودای رخش، گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم؟
قامتش را سرو کفتم، سر کشید از من به خشم
دوستان! از راست می رنجد نگارم، چون کنم؟