ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
خَم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است!
گر خمر بهشت است بریزید، که بی دوست
هر شربت عَذبم که دهی عین عذاب است!
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
خَم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است!
گر خمر بهشت است بریزید، که بی دوست
هر شربت عَذبم که دهی عین عذاب است!