ساقی! چمن گل را بی روی تو رنگی نیست،
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارائی!
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانائی!
ساقی! چمن گل را بی روی تو رنگی نیست،
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارائی!
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانائی!
دیدی ای دل، که غم یار دگر بار چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو، که چه بازی انگیخت!
وای از آن مست، که با مردم هشیار چه کرد!
ساقی اندر قدهم باز میِ گلگون کرد.
در می کهنه دیرینه ما افیون کرد.
دیگران را می دیرینه برابر می داد
به من دلشده چون باز رسید افزون کرد.
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش!
شد آن که اهل نظر بر کناره می رفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش.
خیز و در کاسه سر، آب طربناک انداز،
پیش تر زانکه شود کاسه سر خاک، انداز!
عاقبت، منزل ما وادی خاموشان است،
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز!
مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود، زهی توفیق!
به مامنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق.
هرگزم نقش تو از لوح دل جان نرود.
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود.
آنچنان مهر توام، در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود.
دوش، سودای رخش، گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم؟
قامتش را سرو کفتم، سر کشید از من به خشم
دوستان! از راست می رنجد نگارم، چون کنم؟
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم؟
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم؟
بر سر زلف تو مجموع پریشانی خویش
کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم؟
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
ایب چنین با همه در ساخته ای یعنی چه؟
در بخش آگهی های سایت شرکت ایرانومید می توانید بدون نیاز به پرداخت هیچ گونه وجهی احتیاجات خود را جهت خرید و فروش و شناسائی شرکت یا فروشگاه خود آگهی دهید.جهت دریافت اطلاعات دقیق تر با شماره همراه ۰۹۳۰۵۹۵۷۰۷۳-۰۹۳۳۳۷۸۶۴۱۸ و یا با آدرس ایمیل info@iranomid.ir مکاتبه کنید.
خوش تر از فکر می و جام، چه خواهد بودن؟
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن.
پیر میخانه همی خواند معمائی دوش
از خط جام، که فرجام چه خواهد بودن
شاه شمشادقدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان،
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت که: ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان!
صبح است ساقیا، قدحی پر شراب کن!
دور فلک درنگ ندارد. شتاب کن!
زان پیشترکه عالم فانی شود خراب
ما را به جام باده گلگون خراب کن!
یوسف گمگشته باز آید به کنعان، غم مخور!
کلبه احزان، شود روزی گلستان، غم مخور!
ای دل غمدیده حالش به شود، دل بد مکن!
وین سر شوریده باز آید به سامان، غم مخور!
دلا! چندم بریزی خون؟ ز دیده شرم دار آخر!
تو نیز، ای دیده، خوابی کن مراد دل برآر آخر!
چو باد از خرمن دونان دونان ربودن خوشه ای، تا چند؟
ز همت توشه ای بردار وخود تخمی بکار آخر!
امروز، شاه انجمن دلبران، یکی ست.
دلبر اگر هزار بود،دل بر آن یکی ست.
گر بهر آن یکی،دو جهان داده ام به باد
عیبم مکن! که حاصل هر دو جهان یکی ست.
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بوده
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو رادر دل بود.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن!
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن!
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما، کافریست رنجیدن!
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش،
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش.
ای دل! اندر بند زلفش از پریشانی منال.
مرغ زیرک چون بدام افتد، تحمل بایدش.