Skip to main content

نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پی کاری گیرند؟

 

یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون.

که به تیر مژه، هر لحظه شکاری گیرند!

قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش

که در این خیل، حصاری به سواری گیرند!

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد.

دل رمیده ما را انیس و مونس شد.

به بوی او دل بیمار عاشقان، چو صبا

فدای عارظ نسرین و چشم نرگس شد.

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

 

نگار من گه به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مساله آموز صد مدرس شد.

چو زر عزیز جهان گشت شعر من، آری

قبول خاطر او کیمیای این مس شد.

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون یار

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد!

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم، بی خبر افتاد و عقل، بی حس شو.

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد!ز راه میکده، یاران، عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد!